ديوارهاي خالي اتاقم رااز تصويرهاي خيالي او پر مي کنم
خداي من زيباستخداي من رنگين کمان خوشبختي ستکه پشت هر گريهانعکاسش راروي سقف اتاق مي بينم
من هيچبا زبان کهنه صدايش نکرده ام
و نهلاي بقچه پيچ سجادهرهايش
او در نهايت اشتياق به من عاشق شد ومن در نهايت حيرت
حالاگاه گاهي که به هم خيره مي شويمتشخيص خدا و بنده چه سخت است